علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع ُ لا ] (اِخ ) شهری است به سواد وادی القری . (منتهی الارب ) (از متن اللغة).علا. (معجم البلدان ) (متن اللغة). موضعی است از ناحیه ٔ وادی القری ، که بین آن و شام واقع شده و پیغمبر (ص ) در راه خویش بسوی تبوک در آنجا فرودآمد، و در محلی که نماز گزارد مسجدی ساخته شد. (از معجم البدان ).
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۵۲ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن شُکربن احمدبن شکر. متوفی پس از سال 418 هَ . ق . او راست : شرح اعتقاد احمدبن حنبل . (از معجم المؤلفین ج 7 ص 1...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن طاووس حسنی حلی ، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به رضی الدین . رجوع به علی حلبی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن عبداﷲ حلبی حنفی . رجوع به علی حلبی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن علی بن علی بن مطاوع عزیزی مصری ازهری شافعی . رجوع به علی عزیزی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن عمر مراکشی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مراکشی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن ابی العز دمشقی حنفی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی دمشقی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن طی فقعانی عاملی ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی فقعانی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن مرادبن عثمان بن علی بن قاسم عمری موصلی شافعی . رجوع به علی عمری شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن هبةاﷲ بخاری ، ملقب به جلال الدین . رجوع به علی بخاری (ابن علی بن ...) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن علی استرآبادی مازندرانی ، ملقّب به عمادالدین . رجوع به علی استرآبادی شود.