علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع ُ لا ] (اِخ ) شهری است به سواد وادی القری . (منتهی الارب ) (از متن اللغة).علا. (معجم البلدان ) (متن اللغة). موضعی است از ناحیه ٔ وادی القری ، که بین آن و شام واقع شده و پیغمبر (ص ) در راه خویش بسوی تبوک در آنجا فرودآمد، و در محلی که نماز گزارد مسجدی ساخته شد. (از معجم البدان ).
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۹۴ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی حسن فضلوی . پدر او ابوالحسن فضلوی رئیس کردانی بود که در سال 500 هَ . ق . از جبل السماق شام به لرستان آمدند. و ع...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی حسین عبدالرحیم سلمی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. ادیب و لغوی وخطاط. رجوع به ابن قصار (ابوالحسن ع...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی حمزة. وی را سفری به حج در معیت امام جعفر الصادق (ع ) دست داده بود و از آن امام درین راه معجزاتی دیده است ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی حمله ، مکنی به ابونصر. محدث بود. و نیز رجوع به ابونصر علی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن أبی رافع، علی بن عبداﷲ بغدادی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی رافع. رجوع به ابن ابی رافع و علی بغدادی (ابن ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی رجال ، علی شیبانی مغربی ، مشهور به ابن ابی الرجال و مکنی به ابوالحسن منجم است (406 - 454 هَ . ق .). او راست : ...
علی . [ ع َ] (اِخ ) ابن أبی زهران ، علی بن یعقوب بن شجاع بن علی بن ابراهیم بن محمدبن ابی زهران موصلی شافعی ، ملقب به عمادالدین و مکنی به ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی زید محمدبن علی نحوی استرابادی ، ملقب به فصیحی و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (علی بن ابی زید...) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی سعدبن أبی الفرج خیاط، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی خیاط شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ )ابن ابی سعید عبدالرحمان بن احمدبن یونس بن عبدالاعلی صدفی یمنی مصری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن یونس (ابوالحسن ع...