علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی رجال ، علی شیبانی مغربی ، مشهور به ابن ابی الرجال و مکنی به ابوالحسن منجم است (406 - 454 هَ . ق .). او راست : البارع فی أحکام النجوم و الطوالع. رجوع به ابن ابی الرجال ونیز به کتب ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 92 و فهرس المؤلفین بالظاهریة و کشف الظنون حاجی خلیفه ص 217.
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۵.۷۰ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن بکربن وائل . وی جدی است جاهلی و از عدنانیة. او را فرزندی بنام «صعب » بود که نسل وی از اوست . نام او در نهایةالارب ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن بکمش بن مزان بن عبداﷲ ترکی ، ملقب به فخرالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی ترکی شود.
علی . [ ع َ] (اِخ ) بلبان بن عبداﷲ فارسی مصری حنفی ، ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مصری شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن بلبل الوزیر. وی به بغداد بود و خواهرزاده ای داشت که دچار سکته شده بود و توسط صاعدبن بشر معالجه گردید که شرح آن ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن بلیق حاجب . وی در اوایل خلافت القاهر باﷲ عباسی منصب حجابت او را عهده دار بود، ولی پس از مدتی چون برخی از بزرگان ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن بندار رازی حنفی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی رازی (ابن بندار...) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن بندار مؤدب . مافروخی در «محاسن اصفهان » نام او را جزء دانشمندان متقدم عصر خود (قرن پنجم هجری ) آورده است ، و ظاهراً...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن بواب ، علی بن هلال بغدادی ، مشهور به ابن بواب و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن بواب و علی بن هلال ... شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن بویه بن فناخسرو دیلمی ، ملقب به عمادالدوله و مکنی به ابوالحسن . رجوع به عمادالدوله ٔ دیلمی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن بهاءالدین سام بن شمس الدین محمدبن فخرالدین مسعود، ملقب به ملک جلال الدین . وی از ملوک بامیان است که پس از فوت ...