علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن التمش ، ملقب به جلال الدین . وی حاکم قنوج بود و در ماه شعبان سال 645 هَ . ق .هنگامی که برادرش سلطان ناصرالدین محمودبن شمس الدین التمش به فتح ولایت میان دوآب مبادرت کرد همراه وی بود و پس از پایان جنگ و جدال ، ناصرالدین محمود ایالت کهتل را به برادر خود جلال الدین علی تفویض کرد، ولی جلال الدین علی بر اثر برخی توهمات از راه کوهستان بجانب لاهور فرار کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 624).
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۳.۰۷ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جُندُب (متوفی در سال 268 هَ . ق .). او راست : کتاب النوادر. (از معجم المؤلفین از الفهرست طوسی ص 94 و منتهی المقال ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جولوغ سیستانی ، مکنی به ابوالحسن و متخلص به فرخی . شاعر مشهور. رجوع به فرخی سیستانی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جهضم ، علی بن عبداﷲبن حسن بن جهضم همدانی مکی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهضم . رجوع به علی همدانی (ابن ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جهم بن بدربن جهم بن سعود قرشی شامی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهم (188 تا 249 هَ . ق .). شاعر دربار المتوکل...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جهیر، علی بن محمدبن محمدبن جهیر، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به زعیم الدین (یا زعیم الروسا) و مشهور به ابن جهیر. وزی...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن چلبی شبینی . ازعلمای اواخر قرن 13 هجری . رجوع به علی شبینی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حاتم بن احمد یامی (علی الوحید...). آخرین تن از بنی حمدان یمن . رجوع به علی حمدانی (ابن حاتم ...) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حاتم قزوینی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی قزوینی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حاجب النعمان ، علی بن عبدالعزیزبن ابراهیم ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن حاجب النعمان . رجوع به ابن حاجب الن...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حازم لحیانی . رجوع به علی لحیانی شود.