علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن امیر مؤیدارلات . وی در هنگام لشکرکشی دوم امیر تیمور گورکانی به خراسان ، همراه او بود. و امیر تیمور درین جنگ قلعه ٔ قهقهه را که در برابر دروازه ٔ کلات بود تعمیر کرد و حاجی خواجه را کوتوال آن حصار ساخت و امیرزاده ٔ علی بن امیر مؤید ارلات را با شیخ علی بهادر در آن قلعه گذاشت تا راه ها را مضبوط کنند و نگذارند کسی به کلات آمد و رفت کند. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 433).
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۱ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جبلةبن مسلم بن عبدالرحمان ابناوی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به عکوک . رجوع به علی عکوک شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جبله ٔ کوفی ، مکنی به ابوالحسن ... تابعی است . و نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جدا، علی بن حسین بن احمدبن ابراهیم عکبری ، مشهور به ابن جدا و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی عکبری (ابن حسین بن ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جدعان ، علی بن زیدبن أبی ملیکةزهیربن عبداﷲبن جدعان ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جدعان . رجوع به علی بن زیدب...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جدید، علی بن محمدبن احمدبن جدیدبن علی بن محمدبن جدید حضرمی تریمی شافعی ، مشهور به ابن جدید. رجوع به علی حضرمی ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جراح ، علی بن عیسی بن داوودبن جراح بغدادی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جراح . رجوع به ابوالحسن (علی بن عیس...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جروی ، علی بن عبدالعزیزبن وزیر جَرَوی ، مشهور به ابن جروی . رجوع به علی بن عبدالعزیزبن وزیر جروی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جزار مصری حنفی ، ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مصری شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جزلة، علی بن عیسی بن جزله ٔ بغدادی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جزلة. رجوع به ابن جزلة شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جعدبن عبید هاشمی جوهری بغدادی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی جوهری شود.