علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن بلیق حاجب . وی در اوایل خلافت القاهر باﷲ عباسی منصب حجابت او را عهده دار بود، ولی پس از مدتی چون برخی از بزرگان که علی و پدرش بلیق بن مقلة نیز جزء آنان بودند، شروع به مخالفت با القاهر باﷲ کردند. القاهر نیز آنان را به قتل رساند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 296).
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۵.۸۲ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن نوبخت ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن نوبخت . وی در سال 416 هَ . ق . در مصر درگذشت . رجوع به ابوالحسن علی...
علی . [ ع َ ] (اِخ )ابن احمدبن هبل تبریزی بغدادی موصلی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به مهذب الدین . رجوع به علی تبریزی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن یوسف بن خضر آمدی حنبلی ، ملقب به زین الدین . رجوع به علی آمدی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن یوسف وادی آشی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی وادی آشی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن یونس (الشیخ الامام ...)، مکنی به ابوالحسن (متوفی در سال 399 هَ . ق .). او راست : الزیج الکبیر الحاکمی ، در د...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد ابیوردی شیعی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی قرة. متکلم قرن دهم هجری . رجوع به علی ابیوردی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن أحمد أزرق ، مشهور به ابن ازرق و ملقب به موفق الدین و نورالدین ، و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی أزرق شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد اسدی طوسی ، مکنی به ابونصر. شاعر مشهور. رجوع به اسدی (علی بن احمد...) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد أنصاری . فقیه حنفی . رجوع به علی انصاری شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمد أنطاکی ، مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی أنطاکی شود.