اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

علی

نویسه گردانی: ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن تکین (امیر...). نام شاعری است ، و محمدبن عمر رادویانی در ترجمان البلاغه قطعاتی از وی نقل کرده است که از آن جمله قطعه ٔ ذیل در لغز فرزند می باشد:
پذیره م آمد آن دلربای بر در کاخ
سیاه خفتان ۞ پوشیده و کلاه بشاخ
به من به شرم نگه کرد و راه را برتافت
غزال هرگز بر یوز کی بود گستاخ
بگفتم او را ای بت متاب روی و مرو
که من به روی تو بینم همی جهان فراخ
وگر خوهی که بدانی مرا بچه از جای
برو بتازی بگریخت گیر با چخماخ .

(از ترجمان البلاغه ٔ رادیاونی ص 101).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۱۱ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن احمدبن محمدبن یوسف بلصفوری ازهری مالکی . رجوع به علی یوسف شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن احمد قلقشندی مصری شافعی . نسابه ٔ قرن هشتم هجری . رجوع به علی قلقشندی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن اسعدبن ابی بکربن محمدبن عمربن ابی الفتوح بن علی بن ابی الفتوح بن علی بن صبح اصبحی یمنی ، ملقب به ضیاءالدی...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن بکری ، مکنی به ابوالحسن . نام او رابصورت «علی بن عمربن احمدبن عبدالباقی بن بکری » نیز آورده اند. وی کتابدار...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن تقی بن صالح ، مشهور به ابن حجة و شهید ثانی (911 - 957 هَ . ق .). فقیه و اصولی و محدث و متکلم بود و در مکه ا...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن تقی الدین بخاری مکی شافعی ، مشهور به قبانی . رجوع به علی بخاری شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حرب . محدث است . (منتهی الارب ).
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حرب سمیرمی ، مکنی به ابوطالب و ملقب به کمال الدین . رجوع به علی سمیرمی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسن بن ابراهیم تجیبی اندلسی مالکی ، مشهور به حرالی . رجوع به علی حرالی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسن مذحجی ، مشهور به بحدة و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مذحجی شد.
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۵۷۹ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.