علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جعفربن علی سعدی صقلی ، مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم . در کتاب وافی ، نام او بصورت علی بن جعفربن عبداﷲبن حسین بن احمدبن محمد آمده است . رجوع به ابن قطاع و نیز به کتب ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 52 و کشف الظنون ج 4 ص 133 و 1023 و سایر صفحات و روضات الجنات خوانساری ص 484 و معجم الادباء ج 12 ص 279 و وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 427 و هدیةالعارفین ج 1 ص 695 و ایضاح المکنون ج 2 ص 324 و المکتبة الصقلیة ص 646 و البدایه ٔ ابن کثیر ج 12 ص 188 و شذرات الذهب ابن عماد ج 4 ص 45 و المختصر فی اخبار البشر ابوالفداء ج 2 ص 247 و مرآة الجنان یافعی ج 3 ص 212 و لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 209 وبغیةالوعاة سیوطی ص 331 و مفتاح السعاده ٔ طاش کبری ج 1ص 177 و حسن المحاضره ٔ سیوطی ج 1 ص 307 و فهرس المخطوطات المصوره ٔ سید ج 1 ص 400 و سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 102 ووافی الصفدی ج 12 ص 18 و فهرس المؤلفین بالظاهریة.
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۶.۰۲ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن امیةبن خلف . از کفار قریش بود که در غزوه ٔ بدر، عبدالرحمان بن عوف وی و پدرش امیة را اسیر ساخت و بلال حبشی که در م...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن أنجب بن عثمان بن عبداﷲبن عبدالرحیم بغدادی خازن شافعی ، مشهور به ابن ساعی و مکنی به ابوطالب و ملقب به تاج الدی...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن انجب ابی المکارم المفضل بن ابی الحسن علی بن ابی الغیث مفرج بن حاتم بن حسن بن جعفربن ابراهیم بن حسن لخمی مقدسی ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن اندلسی ، علی بن حمدون بن سماک بن مسعودبن منصور جذامی ، مشهور به ابن اندلسی . رجوع به علی جذامی (ابن حمدون بن سما...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن اوچ قرابهادر (شیخ ...). وی از امیرزادگان بود، و در ذی حجه ٔ سال 808 هَ. ق . امیر سیدخواجه ، با او و برادرانش و تیمور ملک...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن اویس ایلکانی (شاهزاده شیخ ...). رجوع به علی بن سلطان اویس ایلکانی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن اَیدُغدی . فقیه حنبلی ، اهل دمشق و ترکی الاصل . او را فرهنگی است در شرح حال شیوخ خود. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 42 از...
علی . [ع َ ] (اِخ ) ابن ایدمربن علی جلدکی ، ملقب به عزیزالدین . رجوع به علی جلدکی (ابن محمدبن ایدمر...) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ایرنجین (امیر شیخ ...). پدر او امیر ایرنجین ، پدر یکی از زنان سلطان ابوسعید بهادرخان بود، و چون با ابوسعید از در مخالف...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ایل ارسلان قریب ، معروف به حاجب بزرگ . از بزرگان امرای سلطان محمود غزنوی . رجوع به حاجب (علی بن قریب ...) شود.