علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن رجاء، ملقب به شرف الدین . وی در سلک وزیران طغرل بن محمدبن ملکشاه به شمار می رفت و چون مردی نالایق بود طغرل عزم عزل او کرد. اما پیش از عزل کردن وی روزگار سلطنتش به سر آمد و شرف الدین علی به آذربایجان رفت و جزء ملازمان سلطان داوودبن محمود گردید. و هنگامی که خوارزمشاه به عراق لشکر کشید وی کشته شد. (از دستورالوزراء خوندمیر ص 209) (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 521).
واژه های همانند
۵,۷۷۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۱ ثانیه
علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ملقّب به خیرالدین . وی در علم هیئت و نجوم دست داشت . او راست : نهایةالبیان فی مقادیرالزمان ، در علم هی...
علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن اسماعیل غزنوی حنفی ، ملقّب به ناصرالدین . رجوع به علی غزنوی شود.
علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد زهری شروانی مدنی نقشبندی حنفی ، ملقّب به اکمل الدین . رجوع به علی شروانی شود.
علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مغنیساوی رومی حنفی (علیرضا...)، مشهور به اولیازاده . رجوع به علی رضا (ابن ابراهیم ...) شود.
علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن عبدالجلیل فرغانی مرغینانی حنفی ، ملقّب به برهان الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ع...
علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن اسماعیل مهائمی دکنی هندی حنفی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی مهائمی شود.
علی حنفی .[ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن بندار یزدی حنفی ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی یزدی شود.
علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد جمالی حنفی رومی زنبیلی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی جمالی شود.
علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن احمدبن موسی بن علی جلاد راکبی نخلی حنفی . رجوع به علی جلاد شود.
علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن احمد کریدی حنفی ، ملقّب به شکری . رجوع به علی کریدی شود.