علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ملک معز، ملقّب به ملک منصور. وی از غلام زادگانی بود که بر مصر سلطنت می کردند. پدر او ملک معز الترکی الصالحی در سال 655 هَ . ق . دختر حاکم موصل را به زنی گرفت و این امر باعث رشک همسر دیگرش شجرةالدر مکنّی به ام خلیل گردید، لذا به توطئه ٔ او ملک معز را در حمام کشتند. پس از او به استصواب امرا و ارکان دولت ، پسرش ملک منصورعلی ، بر تخت سلطنت نشست و اوام خلیل را به قتل رساند و دو سال بر مصر پادشاهی کرد. در این هنگام غلامان او را خلع کردند و سیف الدین را که اتابک علی بود بر تخت نشاندند و او را به نام ملک مظفر خواندند. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 252).
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۸۸ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم بن طرخان حموی صفدی ، ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حموی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم بن علی ابن محمدبن علی بن عبدالحمید حسینی علوی نیلی نجفی ، مشهور به نسابة و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم بن علی طباطبائی بروجردی . رجوع به علی بروجردی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم بن محمدبن محمدبن علی بن عبدالکریم قرشی زبیدی بصری ، ملقّب به زین العابدین . رجوع به علی بصری شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم باکوئی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به فریدالدین . رجوع به علی باکوئی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم کاتب . به عربی شعر می گفت و دیوان او سی ورقه است . (از الفهرست ابن الندیم ).
علی .[ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ، مکنّی به ابوالحسن . تابعی است . نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن ...) شود. در «منتهی الارب » آمده است که : «علی بن...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ، مشهور به زین العرب مصری . رجوع به علی زین العرب شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ، معروف به علی دایه . سپهسالار سلطان مسعود غزنوی . رجوع به تاریخ بیهقی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ آق کرمانی حنفی . رجوع به علی آق کرمانی شود.