علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن نصیرالدین محمودبن مظفر خوارزمی ، ملقّب به شمس الدین . پدر او نصیرالدین محمود سمت وزارت و نیز اشراف مطبخ و اسطبل سلطان سنجر را داشت . و بواسطه ٔ بی کفایتی از وزارت کنار رفت و منصب اشراف را به پسرش شمس الدین علی واگذاشت . و پس از مدتی مقرب الدین جوهر خادم ، شمس الدین علی را نزد سلطان سنجر متهم به داشتن روابط با برخی از حرمسرایان سلطان ساخت لذا با پدرش به زندان افکندند و در همان زندان درگذشتند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 515) (دستور الوزراء خوندمیر ص 199 و 203).
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۳۲ ثانیه
علی السحر. [ ع َ لَس ْ س َ ح َ ] (ع ق مرکب ) هنگام سحر. هنگام پیش از طلوع صبح . صبح بسیار زود. هنگام سپیده دم . (ناظم الاطباء). سحرگاهان .
علی اکبری . [ ع َ اَ ب َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان سرویزن ، بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و در ...
علی اکوع . [ ع َ ی ِ اَ وَ ] (اِخ ) ابن حسن اکوع صنعانی . وی عالم هیأت بود و وزارت مهدی عباس و فرزندش منصور را عهده دار بود. سپس مورد خشم...
علی البدل . [ ع َ لَل ْ ب َ دَ ] (ع ص مرکب ) به عنوان جانشین . به عوض چیزی یا کسی . فرعی بجای اصلی .- عضو علی البدل ؛ در برابر عضو اصلی ، ک...
علی الاصح . [ ع َ لَل ْ اَ ص َ ح ح ] (ع ق مرکب ) بطور صحیح تر. بنابر آنچه درست تر است . و رجوع به اصح شود.
علی برجی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمد برجی جذامی . مقری بود از مردم «برجة» و آن شهری است در مغرب . (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ).
علی برزج . [ ع َ ی ِ ب ُ زَ ] (اِخ ) ۞ ابن محمد برزج کوفی شیعی ، مکنّی به ابوالحسن . از فضلای اواخر قرن سوم هجری بود. او راست : 1 - ثواب ...
علی برعی . [ ع َ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن محمدبن علی بن محمدبن شراد برعی ابیاری زبیدی یمنی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن . وی مقری بود...
علی برقی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن علی برقی ، مکنّی به ابوالحسن . وی نحوی و شاعر بود. و وفات او رابیست ودوم ربیعالاول سال 522 هَ . ق . گ...
علی برقی . [ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمد برقی . از شعرای دوره ٔ بنی عباس . نام او در «الغدیر» به صورت ابومحمد عبداﷲبن عمار برقی آمده است . و...