علی
نویسه گردانی:
ʽLY
علی . [ ع َ ] (اِخ ) شمس الدین . از فضلای قرن چهاردهم هَ . ق . او راست : التنویرالکافی فی التصویر الفوتوغرافی (فتوگرافی )، که در سال 1319 هَ . ق . در قاهره در زمان حیات مؤلف بچاپ رسید. (از معجم المؤلفین از فهرس الریاضیات المکتبة البلدیة ص 71).
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۴.۰۲ ثانیه
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن قصار. علی بن ابی حسین عبدالرحیم سلمی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. ادیب و لغوی وخطاط. رجوع به ابن قص...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن قصار.علی بن احمد بغدادی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. رجوع به علی قصار (ابن احمد بغدادی ) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن قطاع . علی بن جعفربن علی سعدی صقلی ، مشهور به ابن قطاع و مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به ابن قطاع و علی بن جعفربن...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن قطان . علی بن محمدبن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم بن یحیی کتامی ، مشهور به ابن قطان و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن قلال . علی بن عبداﷲبن طیب جزائری ، ملقّب به زین الدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قلال . رجوع به علی جز...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن قلی بن محمد خلخالی اصفهانی . رجوع به علی خلخالی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن قلیج ، ملقّب به سیف الدین . وی مدرسه ای وقف کرده بود که ذکر آن در عیون الانباء آمده است . رجوع به عیون الانباء ج ...
علی .[ ع َ ] (اِخ ) ابن قیم علی بن عیاد اسکندری ، مشهور به ابن قیم . رجوع به علی اسکندری (ابن عیاد...) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن کامل بن اسماعیل حموی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی حموی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن کامه . وی ظاهراً از امرای آذربایجان و خواهرزاده ٔ رکن الدوله بوده است . (از مجمل التواریخ و القصص ، حاشیه ٔ ص 392).