علی الدوام . [ ع َ لَدْ دَ ] (ع ق مرکب ) همیشه . پیوسته . همواره . دائماً. مدام . (ناظم الاطباء). یک ریز. یک بند. بردوام
: آبهای روان علی الدوام در مرغزارهای او [ جوی مولیان ] ... (تاریخ بخارا ص
33). سی وسه سال بنشست علی الدوام ، دامن شب بگریبان روز بست وتصانیف مکر و حیل زنان نبشت . (سندبادنامه ص
266).
از ازل تا ابد ز مستی عشق
بی قراری علی الدوام بود.
عطار.