گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عم نویسه گردانی: ʽM عم . [ ع َم م ] (ع مص ) ۞ فراگرفتن و شامل شدن : عم القوم بالعطیة؛ بخشش و عطیه ٔ او همه ٔ آن قوم را فراگرفت و شامل شد. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به عُموم شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه واژه معنی ام عوف ام عوف . [ اُم ْ م ِ ع َ ] (ع اِ مرکب ) ملخ . (از المرصع) (مهذب الاسماء) (مؤید الفضلاء). ملخ ماده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ملخ نر را... ام قوب ام قوب . [ اُم ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) داهیه . (المرصع) (اقرب الموارد). || مرغ خانگی . (از المرصع). ام قور ام قور.[ اُم ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) مرغ خانگی . (از المرصع). ام قوس ام قوس . [ اُم ْ م ِ ق َ ] (ع اِ مرکب ) رخمه . (المرصع). ام فزر ام فزر. [ اُم ْ م ِ ف ِ ] (اِخ ) از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 266 شود. ام قار ام قار. [ اُم ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) داهیه . (المرصع). ام قرة ام قرة. [ اُم ْ م ِ ق ُرْ رَ ] (اِخ ) زن دعموص از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة ج 8 ص 268 شود. ام غول ام غول . [ اُم ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) غیشة (نوعی گیاه ). || دنیا. (از المرصع). ام الغول با الف و لام نیز در المرصع آمده . ام فار ام فار. [ اُم ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از نخله که غوره اش سرخ و خرمایش سیاه میشود. || داهیه . (المرصع). گویند: وقعوا فی ام فار؛ در داهیه ... ام فرد ام فرد. [ اُم ْ م ِ ف َ ] (ع اِ مرکب ) قبر. (المرصع). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۷۴ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود