اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عم

نویسه گردانی: ʽM
عم . [ ع ُم م ] (ع اِ) خرمابن دراز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). نخل دراز که درازی و پیچیدن آن کامل شده باشد. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از متن اللغة). عَم ّ. و رجوع به عَم ّ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
ام نهیک . [ اُم ْ م ِ ن َ ] (ع اِ مرکب ) نعامه . (المرصع).
ام نیار. [ اُم ْ م ِ ] (اِخ ) دختر زیدبن مالک . از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 286 شود.
ام واحد. [ اُم ْ م ِ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) زنی که یک فرزند داشته باشد. (از المرصع) : فما وحدت و جدی بها ام واحدمن القوم شمطاء القذال عقیم . ساع...
ام وافر. [ اُم ْ م ِ ف ِ ] (ع اِ مرکب ) ام وافرة. (از المرصع). رجوع به ام وافرة شود.
ام هشام . [اُم ْ م ِ هَِ ] (اِخ ) دختر حارثةبن نعمان انصاری . اززنان صحابی بوده ، و او را ام هاشم نیز گفته اند. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحاب...
ام هشام . [ اُم ْ م ِ هَِ ] (اِخ ) دختر هشام بن اسماعیل و مادر هشام بن عبدالملک خلیفه ٔ اموی بود. (از مجمل التواریخ و القصص ص 310).
ام هنبر. [ اُم ْ م ِ هِم ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) کفتار ماده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اتان . (معجم متن اللغة). خر ماده . (منتهی الارب...
ام هاشم . [ اُم ْ م ِ ش ِ ] (اِخ ) کنیه ٔ مادر معاویةبن یزیدبن معاویه بود، و او را ام خلف نیز گفته اند. (از مجمل التواریخ و القصص ص 299). و رجو...
ام هانی . [ اُم ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) عدسیه . (از المرصع).
ام هانی . [ اُم ْ م ِ ] (اِخ ) دختر حاج عبدالرحیم خان بیگلربیگی . از زنان شاعر و فاضل قرن سیزدهم هجری است . از اشعار اوست : خال بکنج لب یک...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.