عم
نویسه گردانی:
ʽM
عم . [ ع َم ْ م َ ] (ع حرف جر + اسم ) مرکب از: حرف جر «عن » + اسم استفهام «ما». درباره ٔ چه ؟ از چه ؟ : عم ّ یتسألون ؟؛ درباره ٔ چه از همدیگر سؤال می کنند؟ (قرآن 1/78). || (اِخ ) نامی که در تداول عامه به سوره ٔ نباء داده شده است ، به مناسبت شروع سوره ٔ مذکور با کلمه ٔ «عم ».
- عم جزؤ ؛ جزئی از قرآن که محتوی سوره ٔ نباء یعنی سوره ٔ هفتادوهشتم است تا پایان قرآن یعنی تا پایان سوره ٔ یکصدوچهاردهم .
واژه های همانند
۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
ام هجل . [ اُم ْ م ِ هََ ] (اِخ ) کوهی از آن بنی وبر در جدیله . (از المرصع).
ام نفل . [ اُم ْ م ِ ن ُ ف َ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (از المرصع). در اقرب الموارد و کتب لغت دیگر نَوفَل به معنی کفتار نر است .
ام ورد. [ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (از المرصع).
ام وضخ . [ اُم ْ م ِ وَ ض َ ] (ع اِ مرکب ) میش . گوسفند ماده . (از المرصع). وَضَخ به معنی شیر است . (از اقرب الموارد).
ام ولد. [ اُم ْ م ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یعنی مادر فرزند، و آن کنیزی است که از مولای خود آبستن شود. || (اصطلاح فقه ) کنیزی که به...
ام وهب . [ اُم ْ م ِوَ هََ ] (ع اِ مرکب ) ماده خر. اتان . (از المرصع).
نامی ست که برای فعل عام (کمکی) در پارسی بکار می رود. افعال عام در پارسی پنج شکل دارند:
بودن ، شدن ، گشتن ، گردیدن و هستن. از این افعال برای ایجاد ا...
همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، اینهاست: ژتاری žatāri (پهلوی: žatārih). کوم کوژیان kumkužyan (کردی). *** فانکو آدینات 09163657861
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نامپراک nâmprâk (نام + پراک: عام از سنسکریت: prâkreta) **** فانکو آدینات 09163657861
نام رده - (دستور زبان)
( برای نمونه نام "سنگ" که نه برای یک سنگ ویژه،
بلکه برای رده ی سنگها یا همه ی سنگها بکار میرود)