عمان . [ ع ُ ]
۞ (اِخ ) (بحر...) دریایی است در قاره ٔ آسیا و در جنوب ایران که امتداد دریای هند بطرف شمال میباشد، و از راه تنگه ٔ هرمز به خلیج فارس می پیوندد. این دریا بین سواحل جزیرةالعرب و ایران و پاکستان و هندوستان قرار دارد. و قسمت شمالی آن را که بین ایران و عمان واقع است «خلیج عمان » نامند. بنادر مهم ایران که در ساحل این دریا قرار دارد عبارت است از: جاسک ، چاه بهار، گواتر، کلاک و تیز. (از المنجدو جغرافیای طبیعی کیهان ص
112). برای اطلاع از وضع قدیمی این دریا رجوع به نزهةالقلوب ص
233 شود. این دریا چون در جنوب ایران قرار دارد از قدیم در زبان فارسی ، مثالی برای هر نوع دریا گردیده است
: ز خون دشمن او شد به بحر مغرب جوش
فکند تیغ یمانیش رخش در عمان
به بحر عمان زآن رخش صاف شد لؤلؤ
به بحر مغرب زآن جوش سرخ شد مرجان .
عنصری .
چو به دریا نه صدف ماند و نه در
زحمت ساحل عمان چه کنم .
خاقانی .
از سحاب فضل و اشک حاج و آب شعر من
برگها را برکه های بحر عمان دیده اند.
خاقانی .
قطره که ودیعت صدف شد
لؤلؤ گردد به بحر عمان .
خاقانی .
ز دریای عمان برآمد کسی
سفر کرده هامون و دریا بسی .
سعدی (بوستان ).
-
امثال :
قطره به عمان بردن ؛ کنایه از کار بیهوده انجام دادن است ، نظیر: زیره به کرمان بردن
: حبه ای را جانب کان چون برم
قطره ای را سوی عمان چون برم .
مولوی .
بضاعت من و بازار علم و حکمت او
مثال قطره و دجله ست و دجله و عمان .
سعدی .
لایق نبود قطره به عمان بردن
خار و خس صحرا به گلستان بردن
اما چه توان که رسم موران باشد
پای ملخی نزد سلیمان بردن .
؟ (امثال و حکم دهخدا، ذیل پای ملخ ...).