عمان
نویسه گردانی:
ʽMAN
عمان . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن قحطان . بر طبق نوشته ٔ مورخان عرب ، در موقع تفرق فرزندان نوح ، قحطان به یمن آمد و پادشاه شد و پس از او پسرش «یعرب » به پادشاهی رسید و یعرب در موقع سلطنت خود، نواحی را به برادران خویش داد از جمله عمان را به عمان بن قحطان و حضرموت را به حضرموت بن قحطان . (از تاریخ اسلام تألیف فیاض ص 19).
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عمان . [ ع َم ْ ما ] (اِ) ج ِ عَم ّ به سیاق فارسی . برادران پدر. رجوع به عَم ّ شود : تا اعیان معتمدان حشم آن جانب کریم و عمان و برادران و...
عمان . [ ع ُ ] ۞ (اِخ ) مَزون . نام شهری است عربی بر ساحل بحر یمن و هند. و آن در اقلیم اول واقع بوده ، طول آن سی وچهار درجه و سی دقیقه ،...
عمان . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) شهری است در طرف شام که قصبه ٔ «بلقاء» بود. و «عمان » را در حدیث حوض غالباً همین شهر دانسته اند. و گویند که شهر دق...
عمان . [ ع ُ ] ۞ (اِخ ) (بحر...) دریایی است در قاره ٔ آسیا و در جنوب ایران که امتداد دریای هند بطرف شمال میباشد، و از راه تنگه ٔ هرمز به خ...
عمان . [ ع ُ ] ۞ (اِخ )(خلیج ...) خلیجی است واقع در قسمت شمالی دریای عمان ، مابین ایران و عمان . رجوع به عمان (بحر...) شود.
عمان . [ ع ُ ] ۞ (اِخ ) (دیر...) دیری است در نواحی حلب . معنای آن در لغت سریانی «دیر جماعت » باشد.و حمدان بن عبدالرحیم حلبی ، و ابوفراس بن ...
عمان . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان . دارای 860 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غ...
این واژه اربی است و نام باستانی و ایرانی این دریا که با استان سیستان و بلوچستان هم مرز است، مَزون mazun می باشد
دیر عمان . [ دَ رِ ع َ ] (اِخ ) در نواحی حلب است و معنی آن بسریانی دیرالجماعة است و در زمان ابوفراس بن ابوالفرج بزاعی ویران بوده است . (ا...
ازد عمان . [اَ دِ ع ُ ] (اِخ ) قبیله ای از اَزْد که در عمان بودند: ان ّ ازدَ عمان ملاحون . (عیون الاخبار ج 4 ص 202).لازدِ عمان بن المهلب بَزو...