عمداء
نویسه گردانی:
ʽMDʼʼ
عمداء. [ ع ُم َ ] (ع اِ) ج ِ عَمید. سردار و بزرگ قوم . رجوع به عمید شود : شکایتی از جمعی والیان و عمداء آنجا بر وی عرض کردند. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 98).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
امداء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مُدی و مدی پیمانه ای است شامیان و مصریان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیمانه ای است در شام و مصر...
امداء. [ اِ ](ع مص ) کلانسال شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پر سال و مسن شدن . (از اقرب الموارد). || شیر بسیار نوشیدن . (منت...
عمداً. [ ع َ دَن ْ ] ۞ (ع ق ) بقصد و بعمد و بطور اراده و اختیار. (ناظم الاطباء). اگر در امری ناکردنی جرأت نمایند و قصد را در آن مدخلی بود، ...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
بِروانِه (کردی)
به اینگ (اینگ از سنسکریت: اینگیتَ= عمد)، ژَندا= عمد (سنسکریت)
عامداً. [ م ِ دَن ْ ] (ع ق ) قصداً و از روی قصد و دیده و دانسته . (ناظم الاطباء).