عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
عمر. [ ع ُ ] (ع اِ) گوشت میان دو دندان ، یا گوشت بن دندان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوشت لثه . (از اقرب الموارد). || مسجد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || عبادتگاه ترسایان . (منتهی الارب ). کنیسه . (اقرب الموارد). کلیسا. || نخل السکر. خرمایی است نیکو و جید. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَمر. رجوع به عَمر شود. ج ، عُمور، اَعمار.
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مختاربن منفی . رجوع به عمر مختار شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مسعودبن احمدبن عبدالعزیزبن مازه . ملقب به صدرالشریعة و برهان الاسلام و تاج الدین . وی از ائمه ٔ بزرگ ماوراءالنهر و ...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مسلم . رجوع به عمر عکبری شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مصطفی حمد. رجوع به عمر حمد شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مطرف . رجوع به ابوالوزیر (عمربن ...) و عمر عبدی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مظفربن عمربن محمدبن ابی الفوارس معری کندی . رجوع به ابن الوردی (زین الدین ...) ومآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ ...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مظفر یوسف بن عمربن رسول ، مکنی به ابوالفتح . متوفی بسال 696 هَ .ق . او را کتابی است در نجوم به نام تبصرة.(از گ...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن معمر. رجوع به عمر (ابن موسی بن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ملاک . رجوع به عمر (ابن عبدالملک بن ...) شود.
عمر. [ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ملقن . رجوع به عمر انصاری شود.