عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
عمر. [ ع ُ ] (ع اِ) گوشت میان دو دندان ، یا گوشت بن دندان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوشت لثه . (از اقرب الموارد). || مسجد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || عبادتگاه ترسایان . (منتهی الارب ). کنیسه . (اقرب الموارد). کلیسا. || نخل السکر. خرمایی است نیکو و جید. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَمر. رجوع به عَمر شود. ج ، عُمور، اَعمار.
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمد، مکنی به ابوحفص و مشهور به ابن شیخ . وی از اهالی رأس الجبل بود (1237 - 1329 هَ .ق ). او را رسائلی در مسائل...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم برمکی . رجوع به عمر برمکی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم عبدوی نیشابوری . رجوع به عمر عبدوی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی بکر شافعی . رجوع به عمر رازی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن احمد مصری . رجوع به عمر نشائی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن تقی . مشهور به ابن خلدون . رجوع به ابن خلدون (ابومسلم عمربن ...) و عمر حضرمی (ابن احمدبن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبداﷲ جمل . رجوع به عمر جمل شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبیداﷲ. ملقب به تاج الشریعة. رجوع به عمر مجوبی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عثمان . مشهور به ابن شاهین . رجوع به عمر بغدادی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی . مشهور به ابن خدر. رجوع به عمر هلالی شود.