عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
عمر. [ ع ُ ] (ع اِ) گوشت میان دو دندان ، یا گوشت بن دندان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوشت لثه . (از اقرب الموارد). || مسجد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || عبادتگاه ترسایان . (منتهی الارب ). کنیسه . (اقرب الموارد). کلیسا. || نخل السکر. خرمایی است نیکو و جید. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَمر. رجوع به عَمر شود. ج ، عُمور، اَعمار.
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
امر دادن . [ اَ دَ ] (مص مرکب ) فرمان دادن . دستور دادن . رجوع به امر شود.
امر غایب . [ اَ رِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح صرف فعل امری است که بوسیله ٔ آن انجام دادن کاری از شخص غایب خواسته شود. و رجوع...
امر کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دستور دادن . فرمودن .
باب عامر. [ ب ِ م ِ ] (اِخ ) یکی از پنج دروازه ٔ شهر قرطبه ٔ اندلس بوده است . (الحلل السندسیه ج 1 ص 269).
ابن عامر. [ اِ ن ُ م ِ ] (اِخ ) مکنی به ابوعمران عبداﷲبن عامر یحصبی ، از مردم دمشق . وفات 118 هَ .ق . یکی از قراء سبعه . گویند قرآن را از عث...
عامر عنزی . [ م ِ رِ ع َ ] (اِخ ) عامربن ربیعةبن کعب العنزی از صحابیان و ولات است . وی در تمام جنگها حضرت رسول را همراهی کرد و هم او را عثم...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
امر مستمر. [ اَ رِ م ُ ت َ م َ رر ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح دستور زبان فارسی عبارت از فعل امری است که باعلامت استمرار «می » و «همی...