عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن تقی . مشهور به ابن خلدون . رجوع به ابن خلدون (ابومسلم عمربن ...) و عمر حضرمی (ابن احمدبن ...) شود.
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
عامر. [ م ِ ] (ع ص ) آبادکننده . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). || آباد و معمور. (ناظم الاطباء). و بر این تقدیر عامر...
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) جد جاهلی است پسران او بطنی از لواثه از قیس عیلان یا از بربرند و منزل و مأوای آنان به بهنسا از دیار مصر بوده است . (ا...
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) بطنی است بزرگ از بنی کلب . (معجم قبائل العرب ).
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) از قبائل عرب در جزائرند و مرکز آنها میان و هران و تلمسان است . (معجم قبائل العرب ).
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) عشیره ای است که در زمانهای قدیم به ناحیه کورة به منطقه ٔ عجلون سکونت داشته و اکنون در قراء رحابا و کفرالماء پراکنده ا...
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) عشیره ای است معروف به بوعامر،در اماکن متعدد در عراق که در نجف و رزازة و یوسفیه پراکنده اند و شغل آنان تربیت گاومیش اس...
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) عشیره ٔ درزیه است مقیم در جبل حوران . اصل آن عشیره از آل ایوب به جبل اعلی از توابع حلب بوده است . (از معجم قبائل ...
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) عشیره ای است که معروف به عیال عامرند. (از معجم قبائل العرب ).
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) بطنی است از قبیله سُبَیع مقیم عارض . (از معجم قبائل العرب ).
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) عشیره ٔ بزرگی است از فضل از طوقه از بنی صخره یکی از قبائل بادیه ٔ شرق اردن . (از معجم قبائل العرب ).