عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی بن محمد کلبی ، مکنی به ابوخطاب و مشهور به ابن دحیة. رجوع به ابوخطاب (ابن دحیةبن عمر...) و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 201، وفیات الاعیان ج 1 ص 381، نفح الطیب ج 1 ص 368، میزان الاعتدال ج 2 ص 252، لسان المیزان ج 4 ص 292 و حسن المحاضرة ج 1 ص 201.
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن سعیدبن طالب . نام فخذی است از آل عمر از آل کثیر که یکی از قبایل حضرموت باشد. (از معجم قبائل العرب ج 2).
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن سلمه ٔ حداد نیشابوری . رجوع به ابوحفص حداد شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن سلیط. رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ] (اِخ ) ابن سهل . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ )ابن سهلان ساوی . رجوع به ابن سهلان و عمر ساوی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن شابه بصری . وی همان عمربن شبه است که نام پدر او در الفهرست ابن الندیم «شابه » ضبط شده است . رجوع به ابوزید (...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن شاهنشاه . رجوع به عمر ایوبی (ابن شاهنشاه بن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن شاهین . رجوع به عمر بغدادی (ابن احمدبن عثمان ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن شاهین سمرقندی . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.