عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حفص (حفصون ) بن عمربن جعفربن شتیم بن دمیان بن فَرغَلوش بن اذفونش . مشهور به ابن حفصون . وی از شورشیان اندلس در قرن چهارم هجری و مردی جنگجو، دلاور و نخستین کسی بود که نایره ٔ نفاق و اختلاف را برافروخت . از این رو مورخان او را به لقب لعین وخبیث و رأس النفاق خوانده اند. اصلش از کوره ٔ «تاکرنا» بود و شهرهای بسیاری را گشود و بسال 286 هَ .ق . نصرانیت خویش را آشکار ساخت . و پس از جنگ ها و ستیزه جوئیهای بسیار با امرا و شاهان سرانجام بسال 305 هَ .ق . درگذشت و برخی گویند که کشته شد. رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 202، و البیان المغرب ج 2 ص 105، و تاریخ ابن خلدون ج 4 ص 134 و جذوةالمقتبس ص 282 شود.
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن علی . رجوع به ابواسحاق سبیعی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن علی بن سعید فودودی . رجوع به عمر فودودی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عمربن عبدالعزیزهباری قرشی ، مکنی به ابومنذر. سومین تن از ملوک بنی هبار در سند. رجوع به هباری (عمربن ع...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمد سلمی . رجوع به عمر سلمی (ابن عبداﷲ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محیص . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ (عبیداﷲ) اقطع. رجوع به عمر اقطع (ابن عبیداﷲ...) شود.
عمر. [ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن محمدبن عبدالرحمان بن معاویةبن حدیج . مشهور به ابن ملاک . والی اسکندریه در قرن دوم هجری . وی ابتدا ا...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالواحد. یکی از روات قرائت ابن عامر بواسطه ٔ یحیی بن حارث ذماری است . (از الفهرست ابن الندیم ).
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالواحد دمشقی سلمی . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالوهاب . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.