اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمر

نویسه گردانی: ʽMR
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن خطاب بن نفیل قرشی عدوی ، مکنی به ابوحفص . دومین خلیفه ٔ مسلمانان . وی نخستین کسی است در اسلام که ملقب به «امیرالمؤمنین » گشت . عمر مردی شجاع و دوراندیش بود و به عدل او مثل زنند. در سال چهلم پیش از هجرت به جهان آمد و در روزگار جاهلیت از پهلوانان قریش بشمار میرفت و سفیر آنان بود. در سال پنجم پیش از هجرت اسلام آورد و باعث تقویت مسلمانان که در آن زمان تعداد آنها اندک بود گشت . در سال سیزدهم هجری در روز درگذشت خلیفه ٔ اول با وی بخلافت بیعت شد. در عهد او شام ، عراق ، قدس ، مدائن ، مصر و الجزیرة به دست نیروی اسلام فتح گشت . او نخستین کسی است که تاریخ هجری را متداول ساخت و برای مسلمانان بیت المال بنیان نهاد و نیز در روزگار او دیوان هائی به سبک دیوان های ایران تأسیس گشت . دو شهر بصره و کوفه به امر او ساخته شد. وی بتنهایی از بازارها و معابر می گذشت و هر جا اصحاب دعویی به او روی می آوردند همانجا بین آنها داوری میکرد. درهم ها در عهداو نقش کسری ̍ داشت و او در بعضی از آنها جمله ٔ «الحمدﷲ» و در برخی «لا اله الا اﷲ وحده » و در بعضی «محمد رسول اﷲ» را بیفزود. نقش مهر او «کفی بالموت واعظا یاعمر» بوده است . پیغمبر (ص ) او را لقب فاروق و کنیه ٔ«ابوحفص » داد. وی دختر خویش حفصه را به ازدواج پیغمبر (ص ) درآورد. و سرانجام بسال 23 هَ .ق . شخصی به نام فیروز فارسی ، مکنی به ابولؤلؤ که غلام مغیرةبن شعبه بود، وی را در نماز صبح با خنجر مجروح ساخت و پس از سه روز درگذشت . (از الاعلام زرکلی ). رجوع به مآخذ ذیل شود: ابن اثیر ج 3 ص 19، طبری ج 1 ص 187، الاصابة ترجمه ٔ شماره ٔ 5738، صفةالصفوة ج 1 ص 101 و حبیب السیر چ خیام ج 2. نام عمر در آثار شاعران ایران بسیار آمده است که اینک نمونه ای نقل میشود. و گاه به رعایت وزن شعر حرف میم کلمه مشدد آورده شده است :
عمر کرد اسلام راآشکار
بیاراست گیتی چو باد بهار.

فردوسی .


وین سنیان که سیرتشان بغض حیدر است
حقا که دشمنان ابوبکر و عمرند.

ناصرخسرو.


دستش نگیرد حیدرم ، دستم نگیرد عمرش
رفتم پس آبشخورم ، رو از پس آبشخورش .

ناصرخسرو.


چون داد کنی خود عمر تو باشی
هرچند که نامت عمر نباشد.

ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 359).


زآن فقاعی که سنت عمر است
رافضی نیستم ، چرا نخورم .

خاقانی .


شهربانووار چون رفتی به راه
من عمروار احتسابش کردمی .

خاقانی .


دیده را بر جستن عمر گماشت
رخت را و اسب را ضایع گذاشت .

مولوی .


جهانبان و دین پرور و دادگر
نیاید چو بوبکر بعد از عمر.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
الحاقیه بیمه عمر و سرمایه گذاری موارد کاربردی متفاوتی دارد و به عنوان بخش مهمی از خدمات پس از فروش بیمه نامه محسوب می شوند. هر زمان پس از صدور بیمه نا...
اَنْطاکی‌، داوود بن‌ عمر (د مکه‌، ۱۰۰۷ یا ۱۰۰۸ق‌/۱۵۹۸ یا ۱۵۹۹م‌)، پزشک‌ نامدار، ادیب‌، فیلسوف‌ و متکلم‌ نابینای انطاکی‌، مشهور به‌ ضریر و بصیر است. ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
چرا فرزندانمان به بیمه آتیه نیاز دارند ؟ همه ما خوب می دانیم با رشد فرزندان و گذشت سالها هزینه های تحصیلی، ازدواج، مسکن و حتی سرمایه ای برای شغل آیند...
ابراهیم بن عمر الصنعانی . [ اِ م ِ ن ِ ع ُ م َ رِص ْ ص َ ] (اِخ ) از مشایخ شیعه و راوی فقه از ائمه . (ابن الندیم ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ابوحفص عمر بن عبدالله شهاب الدین سهروردی فقیه شافعی، از نامدارترین شیوخ تصوف و موسس سلسله‌ی سهروردیه و شیخ‌الشیوخ بغداد بوده است[۱] که میان سال‌های ۵۴...
امر. [ اَ ] (ع اِ) کار و عمل و کردار. (ناظم الاطباء). کاربار و شغل و چیز. فرمان /////////////////////// به باطن همچو عقل کل به ظاهر همچو تنگ گل دمی ال...
(= دستور) این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ پیژ peyž (مانوی: peys)، 2ـ راشن râŝan (اوستایی)، 3ـ آژنا âžnâ (سنسکریت: âjnâ)، 4ـ فرمان farmâ...
آمر. [ م ِ ] (ع ص ) فرماینده . فرمانده . کارفرما. صاحب امر. ج ، آمِرین . || (اِ) ششم روز از ایام عجوز یا چهارم روز آن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.