عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن شَبّةبن عُبیدةبن ریطه ٔ نمیری بصری ، مکنی به ابوزید. شاعر، راویة و مورخ قرن سوم هجری . رجوع به ابوزید(عمربن شبةبن ...) و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 206، ارشاد الاریب ج 6 ص 48، تهذیب التهذیب ج 7 ص 460، فوات الوفیات ج 1 ص 378 و بغیةالوعاة ص 361.
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۸ ثانیه
عمر عدوی . [ ع ُ م َ رِ ع َ دَ ] (اِخ ) ابن حبیب بن محمد عدوی . وی قاضی و محدث بود. قضای بصره سپس شرقیة را از جانب مأمون عباسی بعهده داشت...
عمر عدوی . [ ع ُ م َ رِ ع َ دَ ] (اِخ ) ابن خطاب بن نفیل . رجوع به عمر (ابن خطاب بن ...) شود.
عمر حزمی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ] (اِخ ) ابن احمد. رجوع به عمر حموی شود.
عمر دلفی . [ ع ُ م َ رِ دُ ل َ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن ابی دلف . پنجمین تن از بنی دلف است که در کردستان حکومت میکردند. وی بسال 280 هَ .ق . ...
عمر خرقی . [ ع ُ م َ رِ خ ِ رَ ] (اِخ ) ابن حسین . «خرقی » نسبت است به فروش «خرقة». رجوع به ابن خرقی و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5...
عمر خیاط. [ ع ُ م َرِ خ َی ْ یا ] (اِخ ) رجوع به ابوحفص (عمر...) شود.
عمر خیام . [ ع ُ م َ رِ خ َی ْ یا ](اِخ ) ابن ابراهیم خیامی نیشابوری ، مکنی به ابوالفتح یا ابوحفص و ملقب به حجةالحق و مشهور به عمر خیام .حک...
عمر رازی . [ ع ُ م َ رِ ] (اِخ ) والد امام فخرالدین رازی . ملقب به ضیاءالدین . رجوع به ضیاءالدین (عمر...) شود.
عمر رازی . [ ع ُ م َ رِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی بکر رازی شافعی . فقیه بود و تا سال 707 هَ .ق . در قید حیات بوده است . او راست : جامعالفتاوی فی...
عمر ربعی . [ ع ُ م َ رِ رَ ] (اِخ ) ابن اسماعیل . رجوع به عمر فارقی (ابن اسماعیل بن ...) شود.