عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ )ابن عبدالعزیزبن عمربن مازة، مکنی به ابومحمد و ملقب به برهان الائمة و حسام الدین و مشهور به صدر شهید. از اکابر حنفیه ٔ خراسان در قرن ششم هجری . رجوع به صدرشهید و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 210، الفوائد البهیة ص 149 و الجواهر المضیئة ج 1 ص 391.
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن شاهین سمرقندی . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن شَبّةبن عُبیدةبن ریطه ٔ نمیری بصری ، مکنی به ابوزید. شاعر، راویة و مورخ قرن سوم هجری . رجوع به ابوزید(عمربن شب...
عمر. [ ع ُ م َ] (اِخ ) ابن شور. رجوع به ابوشور (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ] (اِخ ) ابن شیخ . رجوع به عمر (ابن احمد...) شود.
عمر. [ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن طبرزد. رجوع به ابن طبرزد شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن طوسون بن محمد سعیدبن محمدعلی . مورخ و از امرای سابق مصر بوده است . در سال 1289 هَ .ق . در اسکندریه تولد یافت و ت...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عامر تمار. رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عباد. حسن بن موسی النوبختی را کتابی است به نام «کتاب الاحتجاج لعمربن عباد و نصرة مذهبه ». (از الفهرست ابن الند...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالحمید. رجوع به عمادالدین (عمربن عبدالحمیدبن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان ابار. رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.