عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ )ابن عبدالعزیزبن عمربن مازة، مکنی به ابومحمد و ملقب به برهان الائمة و حسام الدین و مشهور به صدر شهید. از اکابر حنفیه ٔ خراسان در قرن ششم هجری . رجوع به صدرشهید و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 210، الفوائد البهیة ص 149 و الجواهر المضیئة ج 1 ص 391.
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن جعفر زعفرانی . رجوع به عمر زعفرانی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن جمیع، مکنی به ابوحفص . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن جندب ، مکنی به ابوعطیة. رجوع به ابوعطیة (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حبیب عدوی . رجوع به عمر عدوی (ابن حبیب بن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حجاج . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی بن ابی طالب (ع ). از فرزندان امام حسن (ع ) بود و مادر او ام ولد نام داشت . وی در کربلا شهید گشت . رجوع...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی بن محمد کلبی ، مکنی به ابوخطاب و مشهور به ابن دحیة. رجوع به ابوخطاب (ابن دحیةبن عمر...) و مآخذ ذیل...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حسن هوزنی اشبیلی . رجوع به عمر هوزنی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن عبداﷲ خرقی . رجوع به ابن خرقی و عمر خرقی (ابن حسین بن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی بن ابی طالب (ع ). وی از فرزندان امام حسین (ع ) بود که در واقعه ٔ کربلا چهار سال داشت و پس از آن به...