عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
عمر. [ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن محمدبن عبدالرحمان بن معاویةبن حدیج . مشهور به ابن ملاک . والی اسکندریه در قرن دوم هجری . وی ابتدا از جانب محمدبن هبیرة والی اسکندریه گشت و چون فضل بن عبداﷲ امیر مصر شد ابن ملاک بر او شورید و فتنه ای در اسکندریه آغاز گشت که به کشتن ابن ملاک به سال 200 هَ .ق . انجامید. (از الاعلام زرکلی از خطط مقریزی ج 1 ص 172 و الولاة کندی ص 157).
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
یقطن بن عامر. [ ی َ طَن ُ ن ُ م ِ ] (اِخ ) نخستین کسی است که به زبان عرب تکلم کرده است . یاقوت در معجم البلدان آرد: هشام گوید: پدرم گفت ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ربیعةبن عامر. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ م ِ ] (اِخ ) یا مسکین دارمی . ربیع-ةبن عام-ربن اُنَیف بن شریح دارمی تمیمی ، شاعر عراقی . وی مردی شجاع و از اش...
ربیعةبن عامر. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ م ِ ] (اِخ ) ابن صعصعة، از عدنانیان و جد دوران جاهلی بود. فرزندان وی به چهار قبیله تقسیم شده بود بدین سان : ...
ربیعةبن عامر. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ م ِ ] (اِخ ) ابن عامربن عقیل ، پدر ابرص و قحافة و عرعرة و قرة است از قبیله ٔ عقیل . (از منتهی الارب ).
صحراء بنی عامر. [ ص َ ءُ ب َ م ِ ] (اِخ ) نام موضعی است و یاقوت گوید ندانم در کوفه است یا جای دیگر. (معجم البلدان ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
غزوه ٔ ذی امر. [ غ َزْ وَ ی ِ اَم َرر ] (اِخ ) یا غزوه ٔ غطفان . رجوع به غطفان شود.
بستان ابن عامر. [ ب ُ ن ِ اِ ن ِ م ِ ] (اِخ ) نزدیک مکه است و نخلهای یمانیه وهم شامیه دارد. (منتهی الارب )... و راه بصره در اوطاس یا ذات ...
المنصور محمد بن ابى عامر، حاجب قدرتمند هشام(المؤید) خلیفهى اموى اندلس (خلافت 366 - 399ق) بود. دوران او مقارن است با آغاز ضعف نظامى و آشفتگى و هرج و م...