عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علاء. وی از موالی و عامل مهدی عباسی بر طبرستان بود. او را از فرماندهان بزرگ و شخصی سخی و دوراندیش دانسته اند و گویند که وی ابتدا در ری به قصابی اشتغال داشت ، سپس با جمعی به جنگ ستباد (ستفاذ) که در ایام منصور خلیفه ٔ عباسی در طبرستان خروج کرده بود، رفت و از خود فداکاریهای بسیار نشان داد و این امر باعث تقرب وی به دستگاه خلافت گشت . و سرانجام در حدود سال 165 هَ .ق . در زمان خلافت المهدی عباسی در طبرستان کشته شد. (از الاعلام زرکلی از سمط اللاَّلی ص 551 و فتوح البلدان ص 346).
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
عمر مخزومی . [ ع ُ م َ رِ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابی ربیعه ٔ مخزومی قرشی ، مکنی به ابوالخطاب . وی در روزگار خود دقیق ترین و لطیف ترین شعرای ...
عمر مخزومی . [ ع ُ م َ رِ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ (ابی سلمة) بن عبدالاسد مخزومی . وی صحابی بود و بسال دوم هجری در حبشه متولد گشت و پیغمبر (ص )...
عمر فاخوری . [ ع ُ م َ رِ فا ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان فاخوری بیروتی . نویسنده ای آرام طبع بود. به سال 1314 هَ .ق . در بیروت تولد یافت و دروس ح...
عمر دارقزی . [ ع ُ م َ رِ ق ِزْ زی ] (اِخ ) ابن ابی بکر محمد. محدث بغدادی در قرن ششم هجری . رجوع به ابن طبرزد و دارقزی شود.
عمر شطرنجی . [ ع ُ م َ رِ ش ِ رَ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیز شطرنجی ، مکنی به ابوحفص . وی شاعر و ادیب و از مقربان علیة دختر مهدی عباسی بود. و او را...
عمر شیبانی . [ ع ُ م َ رِ ش َ ] (اِخ ) ابن حسین . رجوع به ابوالحسین (عمربن ...) شود.
عمر شیبانی . [ ع ُ م َ رِ ش َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به عمر بامخرمة شود.
عمر مسعودی . [ ع ُ م َ رِ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم . رجوع به عمر عبدوی شود.
عمر مؤمنی . [ ع ُ م َ رِ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن یوسف . رجوع به عمر موحدی (ابن اسحاق بن ...) شود.
عمر هنتاتی . [ ع ُ م َ رِ هَِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن عبدالواحد. رجوع به ابوحفص (عمربن یحیی اول ...) و عمر حفصی (ابن یحیی بن ...) شود.