عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (ع ). از فرزندان امام زین العابدین (ع ). وی از جمله اولاد امیرالمؤمنین (ع ) است که ابوسلمه ٔ خلال پیش از تشکیل دولت عباسیان ، بدانها مکتوب نوشت تا قبول خلافت کنند. دو دیگر یکی امام جعفر الصادق (ع ) و دیگری عبداﷲبن حسن بن حسن بن علی المرتضی بوده اند. ولی هر سه تن این پیشنهاد رارد کردند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 68 و 200).
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
عمر عدوی . [ ع ُ م َ رِ ع َ دَ ] (اِخ ) ابن حبیب بن محمد عدوی . وی قاضی و محدث بود. قضای بصره سپس شرقیة را از جانب مأمون عباسی بعهده داشت...
عمر عدوی . [ ع ُ م َ رِ ع َ دَ ] (اِخ ) ابن خطاب بن نفیل . رجوع به عمر (ابن خطاب بن ...) شود.
عمر حزمی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ] (اِخ ) ابن احمد. رجوع به عمر حموی شود.
عمر دلفی . [ ع ُ م َ رِ دُ ل َ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن ابی دلف . پنجمین تن از بنی دلف است که در کردستان حکومت میکردند. وی بسال 280 هَ .ق . ...
عمر خرقی . [ ع ُ م َ رِ خ ِ رَ ] (اِخ ) ابن حسین . «خرقی » نسبت است به فروش «خرقة». رجوع به ابن خرقی و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5...
عمر خیاط. [ ع ُ م َرِ خ َی ْ یا ] (اِخ ) رجوع به ابوحفص (عمر...) شود.
عمر خیام . [ ع ُ م َ رِ خ َی ْ یا ](اِخ ) ابن ابراهیم خیامی نیشابوری ، مکنی به ابوالفتح یا ابوحفص و ملقب به حجةالحق و مشهور به عمر خیام .حک...
عمر رازی . [ ع ُ م َ رِ ] (اِخ ) والد امام فخرالدین رازی . ملقب به ضیاءالدین . رجوع به ضیاءالدین (عمر...) شود.
عمر رازی . [ ع ُ م َ رِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی بکر رازی شافعی . فقیه بود و تا سال 707 هَ .ق . در قید حیات بوده است . او راست : جامعالفتاوی فی...
عمر ربعی . [ ع ُ م َ رِ رَ ] (اِخ ) ابن اسماعیل . رجوع به عمر فارقی (ابن اسماعیل بن ...) شود.