عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (ع ). از فرزندان امام زین العابدین (ع ). وی از جمله اولاد امیرالمؤمنین (ع ) است که ابوسلمه ٔ خلال پیش از تشکیل دولت عباسیان ، بدانها مکتوب نوشت تا قبول خلافت کنند. دو دیگر یکی امام جعفر الصادق (ع ) و دیگری عبداﷲبن حسن بن حسن بن علی المرتضی بوده اند. ولی هر سه تن این پیشنهاد رارد کردند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 68 و 200).
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن جعفر زعفرانی . رجوع به عمر زعفرانی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن جمیع، مکنی به ابوحفص . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن جندب ، مکنی به ابوعطیة. رجوع به ابوعطیة (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حبیب عدوی . رجوع به عمر عدوی (ابن حبیب بن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حجاج . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی بن ابی طالب (ع ). از فرزندان امام حسن (ع ) بود و مادر او ام ولد نام داشت . وی در کربلا شهید گشت . رجوع...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی بن محمد کلبی ، مکنی به ابوخطاب و مشهور به ابن دحیة. رجوع به ابوخطاب (ابن دحیةبن عمر...) و مآخذ ذیل...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حسن هوزنی اشبیلی . رجوع به عمر هوزنی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن عبداﷲ خرقی . رجوع به ابن خرقی و عمر خرقی (ابن حسین بن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی بن ابی طالب (ع ). وی از فرزندان امام حسین (ع ) بود که در واقعه ٔ کربلا چهار سال داشت و پس از آن به...