اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمر

نویسه گردانی: ʽMR
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مسعودبن احمدبن عبدالعزیزبن مازه . ملقب به صدرالشریعة و برهان الاسلام و تاج الدین . وی از ائمه ٔ بزرگ ماوراءالنهر و از صدور آل مازه است که در علوم دینی و ادبی تبحر داشت و درقرن ششم هجری ، در عهد سلطنت قلج طغماج خان ابراهیم بن حسین و پسرش نصرةالدین قلج ارسلان عثمان ، از شاهان آل افراسیاب به سر میبرد. وی یکی از استادان عوفی ، صاحب لباب الالباب بوده است . او را رباعیات مشهوری است . رجوع به مآخذ ذیل شود: تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا ج 2 ص 833، لباب الالباب ج 1 ص 169، کشف الظنون ص 69، چهارمقاله ٔ نظامی عروضی «بنی مازه » ص 114 و 121.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) نام مردی است و آن معدول از «عامر» باشد، لذا غیرمنصرف است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) نام بطنی است از سُبَیع که در «عارض » اقامت دارند. (از معجم قبائل العرب ج 2).
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) نام فخذی است از تمیم که در نجد اقامت دارند. (از معجم قبائل العرب ج 2 ص 824).
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) (کوشک ...) از دیه های بخاراست که مدتها پیروان مقنع در آنجا بسر می بردند. رجوع به احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیس...
عمر. [ ع ُم ْ م َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک واسط. (منتهی الارب ). دیهی است در یک فرسخی واسط. (از تاریخ ابن اثیر ج 7 ص 135 و 137).
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن احمد. از خلفای عباسی مصر. رجوع به عمر عباسی (ابن ابراهیم ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن سعید. مشهور به ابن حمامة. رجوع به عمر شافعی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبداﷲ. ملقب به کمال الدین . رجوع به عمر عجمی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبداﷲ عکبری . مشهور به ابن مسلم . رجوع به عمر عکبری شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد، مکنی به ابوالبرکات . رجوع به عمر کوفی شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵۳ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.