عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مسعودبن احمدبن عبدالعزیزبن مازه . ملقب به صدرالشریعة و برهان الاسلام و تاج الدین . وی از ائمه ٔ بزرگ ماوراءالنهر و از صدور آل مازه است که در علوم دینی و ادبی تبحر داشت و درقرن ششم هجری ، در عهد سلطنت قلج طغماج خان ابراهیم بن حسین و پسرش نصرةالدین قلج ارسلان عثمان ، از شاهان آل افراسیاب به سر میبرد. وی یکی از استادان عوفی ، صاحب لباب الالباب بوده است . او را رباعیات مشهوری است . رجوع به مآخذ ذیل شود: تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا ج 2 ص 833، لباب الالباب ج 1 ص 169، کشف الظنون ص 69، چهارمقاله ٔ نظامی عروضی «بنی مازه » ص 114 و 121.
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
عمر نیشابوری . [ ع ُ م َ رِ ن َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم . رجوع به عمر عبدوی شود.
عمر نیشابوری . [ ع ُ م َ رِ ن َ ] (اِخ ) ابن سلمة. رجوع به ابوحفص حداد شود.
عمر فارسکوری . [ ع ُ م َ رِ رَ کو ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکر فارسکوری . ادیب قرن دهم و یازدهم هجری بود که به سال 1018 هَ .ق . درگذشت . رجوع...
ابوبکربن عمر. [ اَ بو ب َ رِن ِ ع ُ م َ ] (اِخ ) نخستین قائد و سلطان مرابطی از قبائل بربر. او از سال 448 تا 480 هَ . ق . حکم راند.
ابوبکربن عمر. [ اَ بو ب َ رِ ن ِ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن دعاس ، و نام او کنیت اوست . ادیبی شاعر. او در اول نزد سلطان مظفر مقرب بود، س...
ناصرالدین عمر. [ص ِ رُدْ دی ع ُ م َ ] (اِخ ) (رئیس ...) ناصرالدین کلوعمر. وی کلانتر محله ٔ موردستان و بزرگ کلانتران شیراز بود به عهد سلطنت شا...
حسام الدین عمر. [ ح ُ مُدْ دی ع ُ م َ ] (اِخ )ابن حاجی بدرالدین . رجوع به حسام الدین شوهلی شود.
جزیره ٔ ابن عمر. [ ج َ رَ ی ِ اِ ن ِ ع ُ م َ ] (اِخ ) شهریست شمالی موصل که آب دجله آنرا ازسه طرف محیط است بر شکل هلال . (از منتهی الارب )....
علی آباد کله عمر. [ ع َ دِ ک َ ل َ ع ُ م َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام سوخته ٔ بخش ورامین شهرستان تهران واقع در 24 هزارگزی خاور ورامین ...
عمر بن عبدالعزیز(نام کامل به عربی:عمر بن عبد العزیز بن مروان بن الحکم بن أبی العاص بن أمیة ) هفتمین خلیفه از خلفای اموی است که برخی از اهل سنت از جمله...