عمر
نویسه گردانی:
ʽMR
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مظفربن عمربن محمدبن ابی الفوارس معری کندی . رجوع به ابن الوردی (زین الدین ...) ومآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 228، فوات الوفیات ج 2 ص 116، بغیةالوعاة ص 365، النجوم الزاهرة ج 10 ص 240، آداب اللغة العربیة ج 3 ص 192، دائرة المعارف اسلامی ج 1 ص 302 و نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 310.
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عبیدبن یعمر. رجوع به ابوالشعثاء (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن علی . رجوع به ابواسحاق سبیعی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن علی بن سعید فودودی . رجوع به عمر فودودی شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عمربن عبدالعزیزهباری قرشی ، مکنی به ابومنذر. سومین تن از ملوک بنی هبار در سند. رجوع به هباری (عمربن ع...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمد سلمی . رجوع به عمر سلمی (ابن عبداﷲ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محیص . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ (عبیداﷲ) اقطع. رجوع به عمر اقطع (ابن عبیداﷲ...) شود.
عمر. [ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن محمدبن عبدالرحمان بن معاویةبن حدیج . مشهور به ابن ملاک . والی اسکندریه در قرن دوم هجری . وی ابتدا ا...
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالواحد. یکی از روات قرائت ابن عامر بواسطه ٔ یحیی بن حارث ذماری است . (از الفهرست ابن الندیم ).
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالواحد دمشقی سلمی . رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.