اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمی

نویسه گردانی: ʽMY
عمی . [ ع َ ما ] (ع مص ) کور گردیدن . (از منتهی الارب ). از بین رفتن تمام بینایی ازهر دو چشم . (از اقرب الموارد). || رفتن بینایی دل . (از منتهی الارب ). از بین رفتن بینش دل و نادان شدن . (از اقرب الموارد). رفتن بینایی قلب ، یعنی ضلالت و غوایت و گمراهی . (ناظم الاطباء) :
آنکه باشد ماهی اندر روستا
روزگاری باشدش جهل و عمی .

مولوی .


هرکه بنهد سنت بد ای فتی
تا درافتد بعد او خلق از عمی .

مولوی .


این ندانستند ایشان از عمی
هست فرقی در میان بی منتهی .

مولوی .


|| پوشیده شدن کار بر کسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مشتبه و ملتبس شدن امر بر کسی . || راه نیافتن و هدایت نشدن به چیزی . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) نابینایی . (منتهی الارب ) :
چشم باز و گوش باز و این عمی
حیرتم در چشم بندی خدا.

مولوی .


چون که ظاهربین شدند از جهل خویش
می نبینند از عمی نه پس نه پیش .

مولوی .


|| (اِ) قامت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || درازی . (منتهی الارب ). طول . (اقرب الموارد). || گرد. (منتهی الارب ). غبار.(اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
امی . [ اُم ْ می ] (ع ص ) منسوب به ام . مادری . بطنی : اخ امی ؛ برادر مادری . اخت امی ؛ خواهر مادری . (از یادداشت مؤلف ). || کسی که بر اصل...
عامی . (ص نسبی ) ۞ جاهل و بی سواد. (غیاث ) (آنندراج ) : عشق تو بکشت عالم و عامی رازلف تو برانداخت نکونامی را. خاقانی .ای عشق تو کشته عار...
عامی . [ عامی ی می ی ] (ع ص ) نبت ٌ عامی ؛ گیاه خشک یکساله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
عامی . [ عام می ] (ع ص نسبی ) منسوب است به عامه ، ضد خاصه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
امی لقب . [ اُم ْ می ل َ ق َ] (اِخ ) کنایه از رسول اکرم است . (از انجمن آرا).
قصار امی . [ ق َص ْ صا رِ اُم ْ می ] (اِخ ) شاعری است به روزگار غزنویان و ظاهراً مادح محمود و امیر ابواحمد محمدبن محمود و مسعودبن محمود. عروضی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دانای خانه و آشیانه
خواهر امی . [ خوا / خا هََ رِ اُم ْ می ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواهری که از مادر با شخص یکی باشد. خواهر بطنی . خواهر مادری . (یادداشت بخط مؤ...
حرمل عامی . [ ح َ م َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرمل احمر. سداب کوهی . رجوع به حرمل و سداب شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.