عمی
نویسه گردانی:
ʽMY
عمی . [ ع ُم ْ می ی ] (ع ص ) رجل عمی ؛ مردی از مردم عامه ، خلاف قصری . (از منتهی الارب ). || مرد فرومایه و حقیر. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۸ ثانیه
امی . [ اُم ْ می ] (ع ص ) منسوب به ام . مادری . بطنی : اخ امی ؛ برادر مادری . اخت امی ؛ خواهر مادری . (از یادداشت مؤلف ). || کسی که بر اصل...
عامی . (ص نسبی ) ۞ جاهل و بی سواد. (غیاث ) (آنندراج ) : عشق تو بکشت عالم و عامی رازلف تو برانداخت نکونامی را. خاقانی .ای عشق تو کشته عار...
عامی . [ عامی ی می ی ] (ع ص ) نبت ٌ عامی ؛ گیاه خشک یکساله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
عامی . [ عام می ] (ع ص نسبی ) منسوب است به عامه ، ضد خاصه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
امی لقب . [ اُم ْ می ل َ ق َ] (اِخ ) کنایه از رسول اکرم است . (از انجمن آرا).
قصار امی . [ ق َص ْ صا رِ اُم ْ می ] (اِخ ) شاعری است به روزگار غزنویان و ظاهراً مادح محمود و امیر ابواحمد محمدبن محمود و مسعودبن محمود. عروضی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خواهر امی . [ خوا / خا هََ رِ اُم ْ می ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خواهری که از مادر با شخص یکی باشد. خواهر بطنی . خواهر مادری . (یادداشت بخط مؤ...
حرمل عامی . [ ح َ م َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرمل احمر. سداب کوهی . رجوع به حرمل و سداب شود.