عنان بازگرفتن . [ ع ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) جلوگیر آمدن . درصددمتوقف ساختن برآمدن . از حرکت بازایستادن . متوقف ساختن . به توقف داشتن . واداشتن به ایستادن
: اجل ناگهت بگسلاند رکیب
عنان باز نتوان گرفت از نشیب .
سعدی .
|| رام و مطیع ساختن
: چون دل از دست بدر شد مثل کره ٔ توسن
نتوان بازگرفتن به همه شهر عنانش .
سعدی (کلیات چ فروغی ص 181).