اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عنبربوی

نویسه گردانی: ʽNBRBWY
عنبربوی . [ عَم ْ ب َ ] (ص مرکب ) آنچه بوی عنبردهد و خوشبو باشد. رجوع به عنبربو شود :
آهوی تاتار را سازد اسیر
چشم جادوخیز و عنبربوی تو.

خاقانی .


نماند جز بدان پیغمبر پاک
کزو در کعبه عنبربوی شد خاک .

نظامی .


چون شد آن مرغزار عنبربوی
آب گل سر نهاد جوی به جوی .

نظامی .


مرحبا ای نسیم عنبربوی
خبری زآن بخشم رفته بگوی .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.