اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عنقای مغرب

نویسه گردانی: ʽNQAY MḠRB
عنقای مغرب . [ ع َ ی ِ م ُ رِ ] (اِخ ) مرغی بود بس عظیم و درازگردن . و مُغرب ازاین جهت گویند که طیور را فرومیبرد و اطفال و دختران را نیز بلع میکرد. و بعضی نوشته اند که بفتح راء، بمعنی نو و غریب آورده شده ، چون عنقا را حق تعالی به هیئت عجیب آفریده بود ازین جهت مُغرب گفتند. و بعضی مُغرب بمعنی مخفی و نابود نوشته اند. (از آنندراج ) (ازغیاث اللغات ). عنقاء مُغرب . عنقاء مُغربة. سیمرغ . رجوع به عنقاء و عنقاء مُغرب و عنقا شود :
عنقای مُغربم به غریبی که بهر الف
غم را چو زال زر به نشیمن درآورم .

خاقانی .


گرچه چون دارای مشرق مُشرقش دیدم ضمیر
لیک چون عنقای مُغرب بس غریبش یافتم .

خاقانی .


عقل عنقای مُغربم میخواند
چرخ زالم بگوشه ای بنشاند.

اوحدی .


|| کنایه از چیز نایاب باشد :
عنقای مُغرب است در این دور خرمی
خاص ازبرای محنت و رنج است آدمی .

ابوالفرج سگزی .


آری خوشدلی عنقای مُغرب و کبریت احمر و زمرداصفر است . (سندبادنامه ص 53).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.