اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عوا

نویسه گردانی: ʽWʼ
عوا. [ ع َوْ وا ] (اِخ ) عواء. نام منزلی است از منازل قمر. رجوع به عَوّاء شود :
بی صرفه در تنور کن آن زرّ صرف را
کو شعله ها به صرفه و عوا برافکند.

خاقانی .


خصم سگ دل ز حسد نالد چون جبهت ماه
نور بی صرفه دهد وعوع عوا شنوند.

خاقانی .


شیر هشیار از سگ وحشت فزا برتافت رو
نور جبهه شور عوا برنتابد بیش ازین .

خاقانی .


عَوّا نوای عُوا برگرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 159).
عوا ز سماک هیچ شمشیر
تازی سگ خویش رانده بر شیر.

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
تلفن- دور آوا
نام‌آوا در زبان‌شناسی به واژه‌هایی گفته می‌شود که از صداهای موجود در طبیعت تقلید شده‌اند، مانند چهچهه، (آسمان) غرمبه، شیهه، ترقه، شرشر و امثال آن. نام...
به مردی که رفتاری که از وی سر می زند زنانه است و دارای ناز و عشوه است، گاهی به دو جنسه های مرد نیز گفته می شود.
خوش آوا. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) آنکه آواز مطبوع دارد. (یادداشت مؤلف ) : ای بلبل خوش آوا آوا ده ای ساقی آن قدح را با ماده .رودکی .
نرم آوا. [ ن َ ] (ص مرکب ) نرم آواز.
بادین آوا. (اِخ ) بادین آباد. دهی است از دهستان پیران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. در 57هزارگزی جنوب خاوری شوسه ٔ خانه - نقده در کوهستان واق...
آواشناسی دانش بررسی آواها و صداهای گفتاری است. این دانش که بخشی از زبان‌شناسی بشمار می‌آید با بررسی سرشت آواها و شیوه‌های تولید آنها سر و کار دارد. با...
صوربان آوا. (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه . در 7 هزارگزی شمال خاوری هشتیان ، در مسیر راه ارابه رو هشتیان به سلم...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.