عوج
نویسه گردانی:
ʽWJ
عوج . [ ع َ ] (ع مص ) اقامت کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اقامت کردن در مکان . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مقیم کردن کسی را (لازم و متعدی است ). || ایستادن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بازگشتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). برگشتن .(از اقرب الموارد). || خم دادن و پیچیدن گردن شتر را به کشیدن مهار و سپسایگی کشیدن مهار شتر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). منعطف کردن و برگردانیدن سر شتر را به کشیدن مهار. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و گویند که بمعنی مطلق منعطف کردن و پیچیدن می آید. (از اقرب الموارد). || توجه نکردن و اهمیت ندادن ، و آن لغت بنی اسد باشد، مثلاً گویند: ماأعوج بکلامه ؛ یعنی بسخن او اهمیت نمیدهم و توجه نمیکنم . (از اقرب الموارد). مَعاج . رجوع به معاج شود.
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
اوج . [ اَ ] (اِ) علو. (اقرب الموارد). طرف بالای هر چیز. (آنندراج ) (انجمن آرا). معرب اوک است که به معنی بلندی است . (کشاف اصطلاحات الفنو...
اووج . [ ] (اِخ ) اووجه ، خووج . مطابق کتیبه های داریوش آنرا خووج نیز می نامیدند و آن عبارت است از ساتراپی سوزیانا در شمال خلیج فارس است ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اوج سرو. [ اَ س َ ] (اِ مرکب ) نام نغمه ایست از موسیقی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
گردنه ٔ آوج . [ گ َ دَ ن َ ی ِ وَ ] (اِخ ) گردنه ای است که مابین همدان و قزوین واقع است .