عوض کردن . [ ع ِ وَ ک َ دَ ]
۞ (مص مرکب ) چیزی را بجای چیز دیگر دادن و مبادله کردن . کوهریدن . گهولیدن . تبدیل نمودن . (ناظم الاطباء). عوض گردانیدن . تعویض . بدل کردن
: به نور عقل درین انجمن کسی بیناست
که کرد دولت بیدار را به خواب عوض .
صائب (از آنندراج ).