اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عیب کوش

نویسه گردانی: ʽYB KWŠ
عیب کوش . [ ع َ /ع ِ ] (نف مرکب ) به عیب کوشنده . آنکه در راه عیب کوشد. کوشنده بر معایب . مبرم بر خطا و نقص :
هرکه سخن نشنود از عیب پوش
خود شود اندر حق خود عیب کوش .

امیرخسرو دهلوی .


بر من رسواشده ٔ عیب کوش
عیب تو پوشی که توئی عیب پوش .

میرخسرو (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.