اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عیسی

نویسه گردانی: ʽYSY
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن اوس بن عصبة، از بنی عبداﷲبن مالک ، از نزار. مکنی و مشهور به ابوالجُوَیریه ٔ عبدی . شاعری نیکوپرداز بود و مدتی در خراسان اقامت کرد و سپس ساکن عراق گشت . و در حدود سال 120هَ . ق . درگذشت . آمِدی نمونه ای از اشعار او را نقل کرده است . (از الاعلام زرکلی از المؤتلف و المختلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۴ ثانیه
عیسی . [ سا ] (اِ) یا گل عیسی . بته ای است به مقدار ذرعی که گلی زرد دارد و اول غروب گلهای آن با آوازی که دهد بشکفد. (یادداشت مرحوم دهخد...
عیسی . [ سا ] (اِخ ) نام چند تن از تابعیان و محدثان است . رجوع به منتهی الارب شود.
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ظاهراً نام بربطزنی بوده که رودکی در بیت ذیل از او نام برده است : بربطعیسی و فرشهای ۞ فوادی چنگ مدک نیرو نای ۞ چ...
عیسی . [ سا ] (اِخ ) (میرزا...) مشهوربه میرزا بزرگ قائم مقام . از وزرای فتحعلی شاه ، و پدرمیرزا ابوالقاسم قائم مقام . رجوع به قائم مقام شود.
عیسی . [ سا ] (اِخ ) تیره ای است از شعبه ٔ جباره ٔ ایل عرب ، از ایلات خمسه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
عیسی . [ سا ] (اِخ ) دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل با 441 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ا...
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن أبان بن صدقة، مکنی به ابوموسی . قاضی و از فقیهان بزرگ حنفی بود. وی روزگاری در خدمت منصور عباسی بود و مدت ده سال...
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن ابراهیم . محدث . رجوع به ابویحیی (عیسی ...) شود.
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن ابراهیم ربعی ، مکنی به ابومحمد. وی لغوی و از اهالی یمن بود و بسال 480 هَ . ق . در «احاطة» درگذشت . او راست : نظام ال...
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن ابراهیم سیار،مولی قریش . محدث . رجوع به ابوعمرو (عیسی ...) شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۱۳ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.