عیسی
نویسه گردانی:
ʽYSY
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن محمد نوشَری ، مکنی به ابوموسی . از والیان و حاکمان شجاع و مدبر دولت بنی عباس بود. بسال 247 هَ . ق . از جانب منتصر والی دمشق شد، سپس به ولایت اصفهان منصوب گشت و بسال 287 هَ . ق . از جانب المکتفی باﷲ به ولایت مصر برگزیده شد و در 297 در آنجا درگذشت . (از الاعلام زرکلی از النجوم الزاهرة، و ابن الاثیر، و الولاة و القضاة).
واژه های همانند
۱۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عیسی . [ سا ] (اِ) یا گل عیسی . بته ای است به مقدار ذرعی که گلی زرد دارد و اول غروب گلهای آن با آوازی که دهد بشکفد. (یادداشت مرحوم دهخد...
عیسی . [ سا ] (اِخ ) نام چند تن از تابعیان و محدثان است . رجوع به منتهی الارب شود.
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ظاهراً نام بربطزنی بوده که رودکی در بیت ذیل از او نام برده است : بربطعیسی و فرشهای ۞ فوادی چنگ مدک نیرو نای ۞ چ...
عیسی . [ سا ] (اِخ ) (میرزا...) مشهوربه میرزا بزرگ قائم مقام . از وزرای فتحعلی شاه ، و پدرمیرزا ابوالقاسم قائم مقام . رجوع به قائم مقام شود.
عیسی . [ سا ] (اِخ ) تیره ای است از شعبه ٔ جباره ٔ ایل عرب ، از ایلات خمسه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
عیسی . [ سا ] (اِخ ) دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل با 441 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ا...
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن أبان بن صدقة، مکنی به ابوموسی . قاضی و از فقیهان بزرگ حنفی بود. وی روزگاری در خدمت منصور عباسی بود و مدت ده سال...
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن ابراهیم . محدث . رجوع به ابویحیی (عیسی ...) شود.
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن ابراهیم ربعی ، مکنی به ابومحمد. وی لغوی و از اهالی یمن بود و بسال 480 هَ . ق . در «احاطة» درگذشت . او راست : نظام ال...
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن ابراهیم سیار،مولی قریش . محدث . رجوع به ابوعمرو (عیسی ...) شود.