عیناء
نویسه گردانی:
ʽYNAʼ
عیناء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعین . ج ، عین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به اَعْیَن شود. || زن فراخ چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): امراءة عیناء؛ زن فراخ و زیبا چشم . (از اقرب الموارد). || سبز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): أرض عیناء؛ زمین سبز. (از اقرب الموارد). || مشک آماده ٔ پاره شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مشک و قربه ای که آماده ٔ شکافتن باشد. (از اقرب الموارد). || قافیه ٔ نافذ. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء): قافیة عیناء؛ قافیه ٔ نافذ، یعنی قافیه که نَفاذ در آن باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به نفاذ شود. || (اِ) گاو ماده ٔ وحشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || (اِخ ) چاهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ایناء. (ع مص ) (از «ون ی ») سست گردانیدن و مانده کردن . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سست گردانیدن ستور. (تاج ا...
عینا. [ ع َ ] (ع ص ) تلفظی است از «عیناء». زنی فراخ چشم . (دهار) : و حورا و عینای فرادیس اعلی را از خطر تلبیس ایشان مطلقه ٔ ثلاث گردانیده ....
عیناً. [ ع َ نَن ْ ] (از ع ، ق ) درست ماننده . (فرهنگ فارسی معین ). راست . درست . شخصاً. نفساً.بعینه . بنفسه . و رجوع به عینه و بعنیه و عین شو...
عین ا. [ ع َ نُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) چشم خدای . حفظ خدای . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : تو شب به روضه ٔ نبوی زنده داشته عین اللهت بلطف نظر پ...
ائناء. [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایناء شود.
ا اینا= از اینا. عامیانه تهرانی. از این ها.