عینة
نویسه گردانی:
ʽYN
عینة. [ ن َ ] (ع اِ) وام که در آن وام دهنده را نفعی نباشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عبارتست از اینکه شخصی نزد شخص دیگر رود و وامی طلب کند. وام دهنده به طمع سودی که از راه وام دادن به دست نمی آید به دادن وام راغب نگردد و گوید این جامه را که بیش از ده درهم ارزش ندارد به دوازده درهم به تو بفروشم ، مشروط بر اینکه قیمت آن را در فلان موعد بپردازی . و بدینوسیله دو درهم برای خود سود در نظر گیرد در برابر مدتی که برای ادای دین مدیون معین کرده است .(از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از تعریفات جرجانی ) (از اقرب الموارد). || بهای پیشین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سلف و بهای پیشین . (ناظم الاطباء). سلف . (اقرب الموارد). نسیه . (دهار). || بهترین و برگزیده ٔ شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نیکو و برگزیده از مال ، بمعنی عیمة: خرج فی عینة ثیابه ؛ با لباسهای نیکوی خود خارج شد. و «عینةالخیل »؛ نیکو از اسبان . (از اقرب الموارد). || ماده ٔ جنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماده ٔ جنگ وکارزار. (ناظم الاطباء). مادةالحرب . (اقرب الموارد). || گرداگرد چشم گوسپند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، عین . (اقرب الموارد). || ثوب عینة (بصورت اضافه )؛جامه ٔ نیک روگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ نیکو در نگاه چشم . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
عینة. [ ن َ ] (ع مص ) فراخ سیاهی چشم گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عَیَن . رجوع به عین شود.
عینه . [ ع َ / ع ِ ن ِ هی / ن َ هو ] (از ع ، ق مرکب ) ۞ عین آن . خود آن . ظاهراً مخفف بعینه است که در تشبیهات مستعمل میشود. (آنندراج ) : گل...
اینه . [ ن َ / ن ِ ] (پسوند) صورت قابل تلفظ «ینه » علامت نسبت که در آخر کلمات آید چون : پلاسینه . نرینه . مکینه . عنبرینه . دیرینه و... رجوع ب...
آینه، وسیلهای است که به علت صافی و بازتاب بالایش، بر رویهٔ خود، تصویر اجسام را نشان میدهد. پرتوهای نور بازتابیده از رویهٔ یک آینه در نقطهای به نام ...
آینه . [ ی ِ ن َ ] (ع ص ) تأنیث آین . ج ، آینات .
آینه . [ی ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) نقش هلال وار که بر دم طاوس است .
آینه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) در کلمه ٔ هرآینه ، ظاهراً مخفف هرآیینه است و آیینه به معنی آیین یعنی صورت و گونه و سان ، و مجموع مرکب بمعنی ...
آینه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) پاره های آهن که جنگجویان بر پشت و سینه و ران راست کردندی دفاع را، و ظاهراً مجموع آن را چهارآینه یا چارآیینه...
آینه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) آهن مصقول و آهن پرداخت کرده و شیشه و بلور پشت بزیبق کرده که صور اشیاء خارجی در آن افتد. مرآت . آیینه . آبگین . ...
آینه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) ظاهر پوست گاو از پستانها تا دُبُر. || وضع موی این قسمت از پوست در ماده گاوکه بعقیده ٔ بعض علماء فن کیفیت و چگ...