غاب . (ع اِ) ج ِ غابة. جنگل .بیشه ٔ شیر. (مهذب الاسماء) (دهار). بیشه و نیستان . (برهان ). بیشه ها، خصوصاً بیشه هائی که در آن شیر ماند و این جمع غابة است . (غیاث بنقل از منتخب و صراح ).
-
شیر غاب ؛ کنایه از مرد شجاع . لیث الغاب ، یضرب مثلاً للشجاع الذی یهاب منه و هو فی منزله ، و انشد ابوالفتح البستی لنفسه
: و لیس یعدم کناً یستکن به
و منعه بین اهلیه و اصحابه
و من نأی منهم قَلت مهابته
کاللیث یحقر مهما غاب عن غابه .
(ثمارالقلوب ثعالبی ص 306).
خروشان و جوشان چو شیران غاب
بیامد دمان تا به نزدیک آب .
فردوسی (از جهانگیری و شعوری ).
از پی تأیید او صف ّ ملایک رسید
آخته شمشیر غیب ، تاخته چون شیر غاب .
خاقانی .
سِحر دم او شکست رونق گویندگان
چون دم مرغان صبح ، نیروی شیران غاب .
خاقانی .
-
شیر غاب و شیر شرزه ٔ غاب ؛ مراد حیدر کرار است
: بیار محرم غار و بمیر صاحب دلق
بپیر کشته ٔ غوغا بشیر شرزه ٔ غاب .
خاقانی .